کجا
از بالای سرم سر پوش اسمان را برداشته اند
و فضای بی کرانه نیستی نمودار شده است.
و من خود را همچون سایه ی موهومی می یابم
که در صحرا افتاده است.
وچون روح اواره ی کویر که بی قرار و خشمگین خاک بر افلاک می فشاند
و در اندام تک درختان خشک ونومید می پیچد
و گمشده اش را می جوید و نمی یابد
ذات خویش را می جو یم و نمی یابم.
من سایه ی او یم، او کجاست؟
در اعماق زمین؟ در اغوش کوهها؟
در قلب دریاها؟ در پس ابرها؟
در ان سوی افقها؟
درکجا
ابه نام او که زیباست و زیبایی را دوست دارد
مهراوه ی من
من پر شکوهترین سرودهای عالم را
در ستایش تو -ای دختر افتاب - خواهم سرود.
من پر شورترین ترانه های عاشقی را
که بر خوردارترین معشوقان جهان از ان نصیبی نبرده اند
برایت خواهم ساخت.
ای غزل غزلهای من.....
در هنگامه پر شور دنیا
درقلب خود استوار بایستید
و دعا کنید
خدایا
با این که ضعیفم اما مشتاق شناختن ورسیدن به تو هستم
شب وروز
شعله عشق تو در قلبم فروزان است
می خواهم که تو را پیدا کنم
من گم گشته ای هستم
که در ظلمت دنیا
به جستجوی امنیت تو برامده ام
پناهم ده .